ترانه های کودکی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام مریمحالا که برایت مینویسم ساعت خیلی وقت است که از نیمه شب گذشته است و من روی گوشه‌ای از یک تخت چوبی، در گوشه‌ای از کمپ اقامت یک نیروگاه، در یک کشور دیگر که حتی گوشه‌ی این دنیای وسیع هم نیست نشسته ام و به تو فکر میکنم. صدای دوازده تا توربین گازی که دو تاش را خاموش کرده اند و دو تا توربین بخار و خیلی صداهای دیگر از درزهای کانکس قدیمی وارد میشوند، هجوم می‌آورند و نمیگذراند صدای خودم را بشنوم. من دیرزمانی‌ست که صدای خودم را نشنیده‌ام. حتی آن وقت که گوشه‌ی دنیا نبودم و آرامش چشم‌های تیله‌ایت مامن شیطنت‌های جوانیم بود هم صدای خودم را نمی شنیدم.اواخر پاییز است اگر اشتباه نکنم، گاهی صدای نم نم بارانی که به سقف کانکس میخورد را میشنوم، گاهی نه. آسمان دلش گرفته و بغض دارد ولی روی برمیگرداند که گریه‌اش نگیرد. مثل آن روز که روی نیمکت نارنجی رنگ نشسته بودی و آن طرف را نگاه کردی که گریه‌ات نگیرد. و من صدای شکستن چیزی را شنیدم.مریمتو، صدای شکستن دمادم چیزی درون من هستی، تو آخرین پرتو نوری هستی که خودش را از میان قله ها و دره ها و خیلی چیزها به من میرساند. درست وقتی غروب شده است و خورشید میرود تا نیمه‌ی دیگر جهان را روشن کند و من اینجا در گوشه‌ای میان وهم سایه‌ها و همسایه‌ها روی برمی‌گردانم.راستی امروز کارگر بنگلادشی خشکشویی پرسید روزهای اول ترک وطن چگونه است؟و من روی برگرداندم، او نمیدانست که من سال‌هاست وطنم را ترک کرده‌ام و مرزی که از آن عبور کردم در هیچ نقشه‌ای مشخص نشده بود. مرزبان و سرباز و سیم خاردار نداشت. یک خیابان بود، جلوی درب یک دانشگاه. ترانه های کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rzabtin بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 17 بهمن 1401 ساعت: 13:10

با سلام و احترام به استحضار می‌رساند که جز دوری شما ملالی نیست، نه هست، اما نیست. فی الواقع درست است که «این بیدها را باد و ما را درد خواهد برد» اما به نظر اینجانب آقای موسوی در خصوص میزان شرجی شانه‌هات #خطای_انسانی کرده و آن‌ها را به بوشهر نسبت داده که ما هم از همه جا بی‌خبر در زیر یکی از پست‌هامان واو ننداز کپی پیست کردیم. علی القاعده شرجی شانه‌هات چابهاریست که هنوز بادهای صد و بیست روزه‌اش نیامده باشد و هوا گرم باشد و حتی رئیس جمهور کشورت هم عوض شده باشد و تو نرسیده باشی در عروسی رفیق گرمابه و مازندرانت شرکت جسته و غم وارده را با ریتم «ل لیلی تو لیته لیتو» پشت سر بگذاری. اساساً شرجی شانه‌هات هجوم لشکری از شرقی‌های غمگین است که افشاریان که هیچ، پدر افشاریان هم ندیده باشد. مخصوصاً آنجا که باد می‌زد توی موهات و تو جوری زل زده بودی به پنجره که انگار اهواز از پشت شیشه دیدن دارد یا دوربین تلفنت خودش روشن شده و شما حواست نیست. میدانی؟ خیلی وقت‌ها همینطور حواست نیست. یعنی حواست هست که حواست نباشد. اما نامه که جای گلایه نیست، آدمیزاد گلایه‌اش را که این طرف و آن طرف پست نمیکند. میگذارتش کنار تا آنگه که بازگردی و سعدی ماجراهاش را بگوید. راستی امروز چندم تیر است، قصد بازگشت به سر مبارکتان نزده؟ ترانه های کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rzabtin بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 17 بهمن 1401 ساعت: 13:10

این وبلاگ بعد از ۱۵ سال، برای هميشه تعطیل شد. خدانگهدار همگی ترانه های کودکی...
ما را در سایت ترانه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rzabtin بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 17 بهمن 1401 ساعت: 13:10